پارمین عزیزم امروز ظهر وقتی من وبابا مشغول خوردن ناهار بودیم و شما هم کنار میز وایستاده بودی با کمال تعجب دیدیم که خودت بدون کمک ما دستاتو از میز جدا کردی و چند قدم برداشتی و یدفعه با اون دستای کوچیک تپلی شروع کردی به دست زدن.انقدر خوشحال شدیم که واقعا نمیتونم احساسمو بنویسم.اولین قدمهات مبارک دختر نازنینم.دکترت میگفت مهارتهات 2ماه جلوتر از بچه های دیگه ست.آخه تازه 11ماه و 5روزته.ولی 3هفته ای میشد که با کمک ما راه میرفتی.
آب بازی در دزفول
اوایل شهریور با دوست بابایی و خانومش که یک نینی 9ماهه به اسم شیدا جون داشتن رفته بودیم دزفول.کلی خوش گذشت.این عکسو وقتی مشغول آب بازی با بابایی بودی ازت گرفتم.اصلا دوست نداشتی از آب بیاریمت بیرون.اینجا 11ماهته قشنگ مامان.
هدیه ی بابا
2ماه پیش که رفته بودیم تهران بابا روح اله این لباسو برات خریده بود نفسم.(آخه ما اهوار رندگی میکنیم,بابا قول داده ایشالا هرچه زودتر ما رو ببره تهران نزدیک خونه ی مامانی زندگی کنیم,خاله ها برامون دعا کنین)