پارمین با وسیله ی نقلیه ش به مغازه ی بابایی میرود.خوردنی من.
اولین وسیله ی نقلیه ی پارمین!
وقتی از تهران برگشتیم یک شب با بابا روح اله رفتیم و این دوچرخه رو برات خریدیم.مبارکت باشه.کلی ذوق کردی نفس.
آخه این چه کاریه دخترم؟!!!!!!
فقط به این گلهای روی میز مامانی دست نزده بودی که شکر خدا برداشتی و خیالت راحت شد.محکم میبوسمت تپلی.
این 2 تا وروجک
یه شب که شب نشینی رفتیم خونه ی دایی مهدی جون اینقدر با سورنا شیطونی کردین که ترجیح دادیم بیشتر از 1ساعت نمونیم و برگشتیم خونه ی مامانی.
پارمین و حیاط خونمون اهواز
این کلاه که اینجا سرت هست و کلاه قرمز مشکی که توی پست قبلی سرته(البته به همراه شالهاشون)خودم برات بافتم.خیلی بهت میان.عین هلو میشی وقتی سرت میکنی.بوس بوس
آماده ی رفتن به خونه ی خاله مریم جون
اینجا صبح یه روز سرد زمستونیه که آماده شدی تا با من و مامانی بریم خونه ی خاله مریم.